من دوست تو هستم

در لحظه های سخت زندگی همراه تو هستم ، چرا ؟ چون دوست تو هستم :)

من دوست تو هستم

در لحظه های سخت زندگی همراه تو هستم ، چرا ؟ چون دوست تو هستم :)

من دوست تو هستم

جایی برای مطالعه داستان هایی که دوستشان دارید ، داستان زندگی انسان های اطراف ما ...

تلگرام ، من دوست تو هستم
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ مهر ۹۴، ۱۸:۴۸ - ali
    :)

آموزگارى تصمیم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند.

او دانش‌آموزان را یکى‌یکى به جلوى کلاس مى‌آورد و چگونگى اثرگذارى آنها بر خودش را بازگو مى‌کرد. آنگاه به سینه هر یک از آنان، روبانى آبى‌رنگ مى‌زد که روى آن با حروف طلایى نوشته شده بود:

«من آدم تأثیرگذارى هستم.»

سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژه‌اى براى کلاس تعریف کند تا ببیند این کار از لحاظ پذیرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت. آموزگار به هر دانش‌آموز، سه روبان آبى اضافى داد و از آنها خواست که در بیرون مدرسه، همین مراسم قدردانى را گسترش داده و نتایج کار را دنبال کنند و ببینند چه کسى از چه کسى قدردانى کرده است و پس از یک هفته، گزارش کارشان را به کلاس ارائه نمایند.

یکى از بچه‌ها به سراغ یکى از مدیران جوان شرکتى که در نزدیکى مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامه‌ریزى هدف‌هایش به وى کرده بود قدردانى کرد و یکى از روبان‌هاى آبى را به پیراهن او زد و دو روبان دیگر را به او داد و گفت: ما در حال انجام یک پروژه درسى هستیم و از شما خواهش مى‌کنم از اتاقتان بیرون بروید، کسى را پیدا کنید و از او با نصب این روبان آبى به سینه‌اش قدردانى کنید.

مدیر جوان اندکى فکر کرد و چند ساعت بعد به دفتر رئیسش که به بدرفتارى با کارمندان زیردستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صمیمانه او را به خاطر نبوغ کارى‌اش تحسین مى‌کند.

رئیس ابتدا خیلى متعجب شد، آنگاه مدیر جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبى را مى‌پذیرد به او اجازه دهد تا آن را بر روى سینه‌اش بچسباند. رئیس گفت: البته که مى‌پذیرم. مدیر جوان یکى از روبان‌هاى آبى را روى یقه کت رئیسش، درست بالاى قلب او چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد و گفت: لطفآ این روبان اضافى را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگرى قدردانى کنید. مدیر جوان به رئیسش گفت: پسر جوانى که این روبان آبى را به من داد، گفت که در حال انجام یک پروژه درسى است و آنها مى‌خواهند این مراسم روبان‌زنى را گسترش دهند و ببینند چه اثرى روى مردم مى‌گذارد.

آن شب، رئیس شرکت وقتى به خانه آمد، کنار پسر 14 ساله‌اش نشست و به او گفت: امروز یک اتفاق باورنکردنى براى من افتاد! من در دفترم بودم که یکى از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسین مى‌کند و به خاطر نبوغ کارى‌ام، روبانى آبى به من داد. مى‌توانى تصور کنى؟ او فکر مى‌کند که من یک نابغه هستم! و سپس این روبان آبى را به سینه‌ام چسباند که روى آن نوشته شده بود:

«من آدم تأثیرگذارى هستم.»

بعد ادامه داد: او به من یک روبان آبى اضافى هم داد و از من خواست به وسیله آن از کس دیگرى قدردانى کنم. هنگامى که داشتم به سمت خانه مى‌آمدم، به این فکر مى‌کردم که این روبان را به چه کسى بدهم و به فکر تو افتادم. من مى‌خواهم از تو قدردانى کنم. مشغله کارى من بسیار زیاد است و وقتى شب‌ها به خانه مى‌آیم، توجه زیادى به تو نمى‌کنم. من به خاطر نمرات درسى‌ات که زیاد خوب نیستند و به خاطر اتاق خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد مى‌کشم. اما امشب، مى‌خواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزى و مى‌خواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تأثیرگذار بوده‌اى.

تو در کنار مادرت، مهم‌ترین افراد در زندگى من هستید. تو فرزند خیلى خوبى هستى و من دوستت دارم. آنگاه روبان آبى را روى سینه پسرش زد.

پسر که کاملا شگفت‌زده شده بود به گریه افتاد. نمى‌توانست جلوى گریه‌اش را بگیرد، تمام بدنش مى‌لرزید. او به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزان گفت: پدر، امشب قبل از این‌که به خانه بیایى، من در اتاقم نشسته بودم و نامه‌اى براى تو و مامان نوشتم و برایتان توضیح دادم که چرا به زندگیم خاتمه دادم و از شما خواستم که مرا ببخشید. من مى‌خواستم امشب، پس از آن‌که شما خوابیدید، خودکشى کنم. من اصلا فکر نمى‌کردم که وجود من برایتان اهمیتى داشته باشد. نامه‌ام، طبقه بالا در اتاقم است.

پدرش از پله‌ها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پیدا کرد.

فردا که رئیس به اداره آمد، آدم دیگرى شده بود. او دیگر سر کارمندان غُر نمى‌زد و طورى رفتار مى‌کرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او تأثیرگذار بوده‌اند.

مدیر جوان به بسیارى از نوجوانان دیگر در برنامه‌ریزى‌هایشان کمک کرد... یکى از آنها، پسر رئیسش بود و همیشه به آنها مى‌گفت که آنها در زندگى او تأثیرگذار بوده‌اند و به علاوه، بچه‌هاى کلاس، درس باارزشى آموختند:

«انسان مى‌تواند در هر شرایط و وضعیتى تأثیرگذار باشد.»

همین امروز از کسانى که بر زندگى شما تأثیر مثبت گذاشته‌اند قدردانى کنید. یادتان نرود که روبان آبى را از طریق خواندن این داستان براى دوستانتان هم مى‌توانید نصب کنید!

من این روبان آبى را همراه با این داستان به همه کسانى که روى زندگى‌ام تأثیر گذاشتند و با مهربانى درس‌هاى بزرگ زندگى را به من دادند، تقدیم مى‌کنم.

  

بزرگ‌ترین کشف عصر ما این حقیقت است که انسان مى‌تواند
با تغییر نگرش درونى ذهن، ابعاد بیرونى زندگى‌اش را متحول کند.
ویلیام جیمز

  • ۹۴/۰۸/۱۴

نظرات  (۱)

ممنون بابت متن زیبا...
کاش گاهی به آدمای اطرافمون یاد آوری کنیم که چقدر واسمون مهمن ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی