من دوست تو هستم

در لحظه های سخت زندگی همراه تو هستم ، چرا ؟ چون دوست تو هستم :)

من دوست تو هستم

در لحظه های سخت زندگی همراه تو هستم ، چرا ؟ چون دوست تو هستم :)

من دوست تو هستم

جایی برای مطالعه داستان هایی که دوستشان دارید ، داستان زندگی انسان های اطراف ما ...

تلگرام ، من دوست تو هستم
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ مهر ۹۴، ۱۸:۴۸ - ali
    :)

پازندهم ژوئن بود و من تا دو روز دیگر وارد سن سی سالگی می شدم . وارد شدن به دهه ای جدید از زندگی ، کمی نگران کننده بود !

چون می ترسیدم که بهترین سال های زندگی ام را پشت سر گذاشته ام .

عادت جاری و روزانه من این بود که همیشه قبل از رفتن به سرکار ، برای ورزش کردن به یک باشگاه می رفتم . هر روز صبح دوستم «نیکولاس» را در باشگاه می دیدم ، او هفتاد و نه سال داشت و از لحاظ ظاهری پاک از ریخت افتاده بود . آن روز که با او احوالپرسی می کردم ، از حال و هوایم فهمید که شادابی و سرزندگی هر روز را ندارم ! به همین خاطر علت را جویا شد .

به او گفتم که از وارد شدن به سن سی سالگی احساس نگرانی می کنم ، با خود فکر میکردم که وقتی به سن و سال نیکولاس برسم به زندگی گذشته ام چگونه نگاه خواهم کرد . به همین خاطر از نیکولاس پرسیدم : « بهترین دوران زندگی شما چه موقعی بود ؟ »

نیکولاس بدون هیچ تردیدی پاسخ داد : « جورج ، دوست عزیزم ، پاسخ فیلسوفانه من به سوال فیلسوفانه شما این است :

وقتی کودکی بیش نبودم و در اتریش تحت مراقبت کامل و زیرسایه پدر و مادرم زندگی می کردم ، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود .

وقتی که به مدرسه می رفتم و چیزهایی یاد میگرفتم که الان می دانم ، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود .

وقتی که برای نخستین بار صاحب شغلی شدم و مسئولیت قبول کردم و به خاطر کار و کوششم حقوقی دریافت کردم ، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود .

وقتی که با همسرم آشنا و عاشقش شدم ، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود .

وقتی که جنگ جهانی دوم شروع شد ، من و همسرم برای نجات جانمان مجبور به ترک وطن شدیم . موقعی که با هم صحیح و سالم روی عرشه کشتی نشسته و عازم آمریکای شمالی شدیم آن دوران بهترین دوران زندگی من بود .

موقعی که به کانادا آمدیم و صاحب فرزند شدیم آن دوران بهترین دوران زندگی من بود .

موقعی که پدری جوان بودم و بچه هایم جلوی چشمانم بزرگ می شدند ، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود .

و حالا من هفتاد و نه سال دارم ، صحیح و سالم هستم ، احساس نشاط میکنم و همسرم را به همان اندازه ای که روز اول دیده بودمش دوست دارم ، و این بهترین دوران زندگی من است .

جورج عزیز : « هیچ چیز ارزمشمند تر از لحظه اکنون نیست » 

نظرات  (۱)

جالب بود عزیز...
موفق باشی خوشحال میشم به وبلاگ منم سربزنی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی